«لالهزار» در آتش چه میسوزد؟

بهروز مرباغی، معمار و احیاگر خانههای تاریخی پس از آتشسوزیِ سینما «ایران» در خیابان لالهزار تهران، به بررسی افول این خیابان که زمانی قلب تپنده فرهنگ و هنر تهران بود و همچنین، تعطیلی سینماها و تئاترهای آن، پرداخت و با این تحلیل که این جریان «ریشه صرفا اقتصادی ندارد»، دلایل سردرگمی و راهکاری را در ارتباط با وضعیت لالهزار مطرح کرد.
بهروز مرباغی، معمار و استاد دانشگاه در ادامه بحثهایی که درباره وضعیت لالهزار پس از آتشسوزی اخیر در سینما ایران، زنده شده است، در یادداشتی با عنوان «آتشی که به جان «ایران» افتاد!» که در اختیار مجله خبری آبادی 118 قرار داده، نوشته است: «موضوع لالهزار، در دو سه دهه گذشته آنقدر در محافل و مجالس مطرح و برجسته شده که امروز کمکم تاثیرگذاریاش را از دست میدهد. گویی یک امر عادی است که هرچند یکبار دوباره برویم سراغ لالهزار و بگو و مگو را شروع کنیم. در حالیکه همه ما در نوعی سردرگمی گیر افتادهایم. افتادن آتش به جان سینما ایران، دوباره این بحث را زنده کرده. به باور من، این سردرگمی چند دلیل دارد. تلاش میکنم، به اختصار توضیح دهم.
نخست: آرزو به جای کارشناسی
تقریبا تمام منتقدان وضع موجود لالهزار، در رویای سالهای شکوفایی تئاتر و سینما در لالهزار هستند؛ سالهای پس از جنگ دوم تا آستانه انقلاب اسلامی. به همین خاطر، درخواست اصلی این گروه از دلسوزان، عموما، احیای سینماها و تئاترها در لالهزار است. اینکه آیا این امر امکانپذیر هست یا نه، معلوم نیست. البته، از نظر من پاسخ منفی است. همینالان، چند سینمای به اصطلاح دایر یا قابل استفاده تهران در شرف تعطیلی و تغییر کاربری هستند. شاید داستان سینما «عصرجدید» آخرین مورد نباشد. اصولا، شغل سینماداری، به روش سابق، به دلایل مختلف، امروز توجیه اقتصادی ندارد. برای اطلاع از این وضعیت، بهترین منبع، خانه سینما است. من به دلیل ارتباطهایی که با این عزیزان داشتم، از اوضاع اطلاع دارم. تقریبا، هیچ سرمایهگذار خصوصی حاضر نیست در سینما سرمایهگذاری کند. همین سینما «ایران» را سه سال پیش، پس از آنکه سند تکبرگ گرفتند، با شرایط خوب و تقریبا ارزان برای فروش گذاشتند، هیچکس نیامد جلو.
گفته میشود یکی از دلایل رونق نداشتن سینماداری، تغییر فرهنگ سینماست. الان، در هیچ کجای دنیا، سینماهای تکسالن رونق ندارند. هیچ سینمای بدون کاربری پذیرایی و تفریحی رونق ندارد. امروز این فرهنگ جا افتاده که رفتن به سینما از رده «رفتار اجتماعی» است و رفتار اجتماعی در «عرصه شهری» اتفاق میافتد، نه در «فضای شهری» عادی. آمار سینماهای تهران هم این ادعا را ثابت میکند. طبق آمار دو سه سال پیش، نصف کلِ فروش بلیط سینما در تهران متعلق به مجتمعهای سینمایی است. جالب آنکه نصف همین نصف هم فقط در یک محتمع اتفاق میافتد. مجتمعی که به دلیل داشتن فضاهای تفریحی، تجاری و عمومی، تبدیل به «عرصه شهری» شده است. گاه بسیاری از مراجعات به این مجتمع نه برای خرید است و نه برای سینما. برای گشت و دیدار میآیند. در کدام سینمای قابل احیای لالهزار چنین امکانی ممکن است فراهم آید؟ از موضوع خودرو و پارکینگ و امثالهم هم میگذریم.

دوم: زادهشدن شهر
باید به این گزاره توجه کرد که «شهر ساخته نمیشود، زاده میشود». دلیل دارد که در دهههایی محور لالهزار تبدیل به راسته فرهنگی و تفریحی میشود. از رونق افتادن این راسته هم دلیل دارد. اصولا، افول سینماها و تئاترهای لالهزار در سالهای چهل سده گذشته شروع شده بود. با ساختهشدن سینماهای بزرگ و مجلل در مناطق مختلف شهر، حجم داوطلبان سینماهای لالهزار کم شد. بیدلیل نیست که نهضت «دو فیلم با یک بلیط» در سینماهای لالهزار رایج بود نه در سینماهای تازه تاسیس شهر. در حقیقت، لالهزار نتوانست خود را با فرهنگ جدید شهری تهران تطبیق کند. بلوار الیزابت (کشاورز) بیریشه به وجود نیامد و بیدلیل جای محور پیاده لالهزار را نگرفت. اصولا وقتی ورزشگاه امجدیه ساخته شد، نشان از آن داشت که تقاضای عمومی شهر در مورد جنس و شکل تفریح در شهر در حال تغییر است. اگر لالهزار در اواخر دوره قاجار و دور اول پهلوی نشانگر تغییرات فرهنگی و اجتماعی شهر است، امجدیه و بلوار الیزابت پردههای بعدی این تغییرات هستند. با راهافتادن پیادهراه بلوار الیزابت، در کنار و حواشی آن، سینماها سبز شدند.
بنا به منطق اجتماعی و تاریخی، نمیتوان مردم را به این یا آن شغل مجبور کرد، مگر آنکه هزینه را خودتان بپردازید. لالهزار را نمیتوان به سالهای سی و چهل برگرداند. تصویرسازیهایی ک ما از «داون تاون» ها و راستههای فرهنگی نیویورک و پاریس و مسکو داریم، لزوما قابلیت تعمیم در تهران را ندارند. آنها پسزمینه و بستر خاص خود را دارند.
سه: هر فعالیتی میتواند فرهنگی تلقی شود
امروز در فرهنگ شهرسازی، اصرار زیادی به تقسیم سفتو سخت فعالیتها به فرهنگی و غیرفرهنگی نیست. در این فضا، هر فعالیت تجاری هم که در ارتباط چهرهبهچهره شکل میگیرد، فعالیت فرهنگی تلقی میشود. مغازه لوسترفروشی همان قدر فرهنگی است که کتابفروشی. مغازه کتابفروشی هم اگر دخل و خرج نکند تعطیل میشود. در فرهنگ شهرسازی امروز، جنسِ محصول نیست که جنسِ روابط را تعیین میکند، یک کتابفروش همانقدر میتواند بیتوجه به فرهنگ و ادبیات باشد که یک خیاط یا ذغالفروش. اما اگر در کشور سازمانهای مردمنهاد واقعی وجود داشته باشد و صنوف و حرف سندیکا و تشکل صنفی خاص خود را داشته باشند که به رفتار اعضا انضباط حرفهای بدهد، میتوان رفتار آن صنوف را بسیار نزدیک به رفتار فرهنگی دانست. حجم پول در گردش هم نشانه بافرهنگ و بیفرهنگ بودن نیست. اساسا یکی از ویژگیهای شهر در ادبیات شهرسازی، «گردش ارزش افزوده» در شهر است. ضد پول و ثروت بودن افتخار نیست. تقدیس فقر راه رستگاری نیست. ثروت چیز بدی نیست. نحوه گردش و توزیع ثروت است که باید کنترل و به نفع تعادل اجتماعی باشد. اینها هم در حد اختیار معمار و شهرساز نیست. به این خاطر مزمت کسی که در لالهزار میخواهد عوض سینما پاساژ بسازد و پولدار شود، استدلال درستی نیست.

چهار: دلایل غیر اقتصادی
با اینحال، افول لالهزار و تعطیلی سینماها و تئاترهای آن، ریشه صرفا اقتصادی ندارد. حتی ارتباط صددرصد با جانماییهای آنها ندارد. واقعیت آن است که از اواخر دهه پنجاه تا اواسط دهه هفتاد، «خیابان» شأن و منزلت خود را از دست داد. به دلایل مختلف … «در خانه ماندن» بیشتر تشویق میشد تا رفتن به خیابان. این در حالی است که در عرف شهرسازی، تاکید میشود «اگر مردم در خیابانها نباشند، شهر میمیرد». تازه پس از دو سه دهه، در نیمه دوم سالهای هفتاد سده گذشته، مدیریت فرهنگی شهر (و کشور) به فکر کشاندن مردم به خیابان افتاد و پروژههای معروف شهرگردی مثل «میدان تا میدان»، «تالار به تالار» به معماران و شهرسازان سفارش داده شد که آن هم سرانجامی نداشت، چون اعتقاد درونی به این امر نداشتند و پروژهها فراموش شد. در همان دوره بود که «طرح مطالعات پیادهراههای شهری» تهران به مشاور سفارش داده شد و مطالعات سنگینی انجام گرفت. پس، نه اینکه مدیران و برنامهریزان دلیل افول محورهایی مثل لالهزار را نمیدانند، چارهای برایش ندارند. اوضاع عمومی کشور چنان است که مردم ترجیح میدهند تفریحات خود را در خارج از مکانهای عمومی ترتیب دهند. به همین دلیل است که این همه ویلا و خانه دوم در سواحل و ییلاقات کشور وجود دارد. منطقی نیست خانواده هزینه گزافی کند برای خریدن خانهای در شمال کشور که در مجموع سالی سی چهل روز از آن استفاده کند و باقی روزهای سال عاطل و باطل بماند. با هزینههای بسیار کمتر از این، خانواده میتواند هر وقت هوس تفریح کرد در نقاط مختلف ییلاقات هتل بگیرد. ولی چرا چنین میشود؟ چون، به هر دلیلی، آزادی رفتار در هتل یا بومگردی نیست. در چنین چرخهای است که اینهمه ثروت در خانههای ییلاقی حبس میشود. بخشی از رونق نداشتن سینماها هم ناشی از چنین فضای عمومی کشور است. چاره این هم در اختیار معمار و شهرساز نیست.
پنج: بالاخره چه باید کرد؟
برای لالهزار، دو اقدام موازی باید انجام داد. برای تشویق مردم به تغییر حالوهوای لالهزار، نخست باید دولت و نهادهای عمومی پا پیش بگذارند. باید تمام ساختمانها و املاک متعلق به دولت و بخش عمومی احیا و به چرخه فعالیت بازگردند، و چه بهتر که به چرخه فعالیت فرهنگی برگردند. املاک و بناهای زیاد متعلق به شهرداری، بنیاد مستضعفان، بنیاد شهید، اوقاف و حتی داشگاه تهران در این محور بدون ساکن و بلااستفاده وجود دارند. در میانشان سینما هم هست. چندسال پیش فهرست این املاک تقویم شدهاست. احیای خود همین پلاکها و بناها که میتواند وظیفه حاکمیتی تلقی شود، در تغییر چهره لالهزار نقش موثری دارد.
همزمان، باید مدیریت نگهداری، پیرایش و آرایش لالهزار را به خود اهالی سپرد. دلیل این پیشنهاد آن است که در لالهزار رابطه میان حاکمیت و مردم خوب نیست. هردو طرف منتظر فرصت هستند که حقی از طرف مقابل بگیرد. به همین خاطر با هرگونه توسعه و ساماندهی شهری مخالفت میکنند. میشود گفت، بیشتر لجبازی میکنند تا مخالفت منطقی. بنابراین باید حضور دولت و شهرداری در لالهزار، به نازلترین حد ممکن حس شود. کارها و تصمیمها را بسپاریم به خود اهالی. این امر نه از طریق تکتک افراد بل از طریق مثلا شورایاری واقعی یا اتحادیه ساکنان لالهزار باید صورت پذیرد. از طریق چنین تشکلی، میتوان درخواستهای آنها را از دور هدایت کرد و کار را به دست خودشان سپرد. به عنوان مثال، اگر کارشناسان میگویند ترافیک موتوسیکلت مزاحم کسبوکار است، قاعدتا باید کاسب محل قبلتر از کارشناس این را بگوید. البته اگر درست است. اگر کاسب محل بپذیرد حضور گروهی موتوسیکلت کسبوکار او را مختل کرده، راهحل عملیتر برایش پیدا میکند، چون راکب موتوسیکلت با کاسب محل در یک طرف میز قرار دارند. طبعا باهم کنار میآیند. در روند امور، مدیریت شهر برای لالهزار چشمانداز تعریف میکند. به روشی که موجب تقابل نشود.
شش: بازار/ لالهزار
به باور بسیاری از پژوهشگران، محور لالهزار شکل تکاملیافته بازار ایرانی است. با تشابهات بسیار زیاد کالبدی و کارکردی. دقیقا سازمان فضایی بازار را دارد، ولی اسم سرا شده پاساژ مثلا. در این تکامل فضایی، کاربریهای دنیای پس از مشروطه هم به کاربری بازار اضافه شدند. هیآتها و دستههای بازار، که تجسم فعالیتهای اجتماعی بودند، در لالهزار بدل به کلوب و اتحادیه و امثال آن شدند. سالنهای تفریح عمومی هم با همین منطق در لالهزار شکل گرفتند.
امروز، بازار تهران غلغله است؛ نه گاری و چرخدستی مخل کسبوکار است نه موتوسیکلت. چرا در لالهزار چنین نشود؟ ذات لالهزار بازار است. ما به اصرار داریم این وجه را از او میگیریم. اجازه دهیم دوباره به اصل خود برگردد. با تنوعی از فعالیتها. اگر میخواهیم تفریح هم در لالهزار باشد، بازارگردی هم نوعی تفریح است. در فرنگستان تحت عنوان Window Shopping در دسته تفریحات و گذران اوقات فراغت است. این بازار امروزی، فارغ از اینکه تحت سلطه غالب کدام صنف است، حتما در دل خود مراکز فرهنگی و تفریحی را به وجود میآورد. چون، حداقل، خود صاحبان کسب و کار و مهمانانشان مشتری این نوع فضاها هستند. بیاییم نوع تازهای از مدیریت شهری را در لالهزار تجربه کنیم. از خود اهالی بخواهیم لالهزار را زیبا و پاکیزه بخواهند و مراقبت کنند. همین.»
انتهای پیام





